بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
اولین چهارشنبه سوری زندگیم رو خونه بابا مسعود بودیم..انقدبیرون ترقه زدند تا گوشم درد گرفت و گریه میکردم شدید تا اینکه مامان و بابام به اتفاق عمو بهزاد و زن عمو زهرامنو بردند دکتر ... کلی تو نوبت موندیم ...خودم یهو آروم شدم و دیگه نرفتیم تو مطب و برگشتیم خونه و تازه بعدش کلی خوش گذشت...
نویسنده :
مادر
11:15